مرکز مطالعات آمریکا

بایگانی


سعید تائب، استاد دانشگاه و مختصص مسایل آمریکا: ما در دوران «در» برجام هستیم نه «پسا»برجام. با آمدن رئیس جمهور جدید به طور ابزاری و طبیعی هر آنچه که دموکرات‌ها انجام دادند احتمالا از سوی جمهوری‌خواهان انجام نخواهد شد.

یکی از مسایلی که در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا روی داد که آن را از دوره های گذشته مستثنا می کند، نحوه برخورد مردم با انتخابات است که بر نحوه برخورد نامردها تاثیرگذار بود. آنچه در آمریکا در حال روی دادن است_ بیش از دو دهه است که روی می دهد_ اینست که لایه های پایین جامعه آمریکا به خصوص قشرهای پایین طبقه متوسط از روند مدیریت سیاسی کشور رضایت کاملی ندارند، در نتیجه فشار زیادی را به نمایندگان خود در کنگره وارد می کنند و حتی به روسای جمهور که موفق به تغییرات شوند. اما بنا به دلایلی نتیجه آن افزایش سطح نارضایتی شده است. بحران سال 2008 درآمد قشرهای متوسط جامعه را کاهش داد و رکود و بیکاری را به حدود 12 درصد رساند که نارضایتی اقتصادی را به همراه داشت.

در حوزه مسایل خارجی نیز واقعه 11 سپتامبر و به دنبال آن کاهش امنیت درونی آمریکا _ البته مانند دیگر کشورهای پیشرفته جهان_ نگرانی دیگری برای مردم آمریکا فراهم آورد. به دنبال آن جنگ های افغانستان و عراق در حوزه روابط خارجی نیز به جایی رسید که گرچه اکثر مردم در زمان آغاز جنگ موافق بودند، اما با ادامه جنگ و نتایج آن چندان موافق نبودند و هزینه های زیادی را متحمل شدند. اتفاقات دیگر در حوزه عمومی آمریکا در حال تکوین است که سابقه آن به بیش از دو دهه می رسد، روند اجتماعی، فرهنگی و سیاسی داخلی آمریکا در مسیری حرکت می کند که چندان مطلوب بخش محافظه کار آمریکا نیست. به عبارت دیگر، جامعه آمریکا در سطح کلان، بیشتر یک مسیر لیبرال را طی می کند ولی بخش محافظه کار که عمدتا در میان جمهوریخواهان متجمع هستند، موافق این روند نیستند. به طور مشخص، برخی ایالت ها _ حدود 13 ایالت_ رسما ازدواج همجنسگرایان را قانونی می دانند. این پدیده برای قشر محافظه کار آمریکا، پدیده مطلوبی نبوده و آن را به دور از خواسته ها و اعتقادات می داند.

همزمان اتفاق دیگری که برای دموکرات ها اثرگذار بوده و نارضایتی هایی را در اردوگاه آنها به وجود آورد، مساله اقتصادی بود که حتی قبل از بحران 2008، فاصله بین دهک های بالای آمریکا با دهک های پایین به شدت افزایش پیدا کرد و بر اساس آن جنبش 99 درصد شکل گرفت که این اعتراض بیشتر در بدنه دموکرات ها بود. روند اقتصادی، فاصله اقشار کارگر و اقلیت های آمریکایی را نسبت به گذشته و نسبت به افزایش توانایی های عمومی آمریکا _ تولید ناخالص ملی _ زیاد کرد. بنابراین در طرفدران هر دو حزب نارضایتی هایی مشاهده می شود. در این نوع شرایط حزب در حال از دست دادن کارآمدی و کارویژه هایی است که پیش از این داشته و حزب نمی تواند همه خواسته های اعضای خود را پوشش دهد و به همین خاطر با پدیده ای مواجه شدیم که فرد در حوزه اقتصادی طرفدار حزب جمهوری خواه است ولی در حوزه فرهنگی و اجتماعی کاملا تمایلات دموکرات دارد و همینطور به عکس. این هم عاملی است که افراد معروف در ادبیات آمریکا _ establishment _ یعنی کسانی که در حوزه قدرت هستند یا جزو سیاستمداران هستند ناتوان از پاسخگویی این خواسته ها هستند. به همین دلیل در انتخابات این دوره در حزب جمهوری خواه و دموکرات درصد قابل توجهی به نامزدهایی رای می دهند که آنها نیز حداقل در ادبیات خود نسبت به establishment اعتراض دارند. به همین دلیل آقای سندرز در حزب دموکرات و اقای ترامپ و تدکروز در جمهوری خواه توانستند چنین آرایی را جذب کنند. این یکی از پدیده های امروز انتخابات آمریکاست و نشان می دهد، هر کسی خواهان ریاست جمهوری آمریکا در 2017 است، نمی تواند نسبت به تغییر و تحولات بی توجه باشد. این متغیری است که سیاست های آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. اما نکته مهم این است که این نوع اعتراضات جنبه های احساسی داشته و جنبه های فکری پیدا نکرده است. وقتی معترضان در دو حزب را مشاهده می کنیم _ گرچه تعداد معترضان دموکرات بیشتر است _  انسجام لازم وجود نداشته و خواسته هایی وجود دارد که در تناقض و تعارض است اما شانس تاثیرگذاری در انتخابات یافته اند. از این رو مشاهده می شود، صحبت های نامزدها تحت تاثیر تغییر و تحولات نسبتا احساسی رای دهندگان تغییر می کند. درواقع می توان گفت تناقضاتی که وجود دارد، انعکاسی از جامعه است. به همین دلیل آقای ترامپ تبدیل به یک نامزد خاص شده است.

باید به این مساله توجه داشت که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، متفاوت از انتخابات ریاست جمهوری یا نخست وزیری در اروپاست. گرچه انتخابات حزبی است اما چندان حزبی نبوده و متکی به نامزد حاضر در انتخابات است. معولا چند موضوع رای نوامبر را مشخص می کند:

  1. نحوه برخورد نامزدها به موضوعات روز مانند مساله داعش، مذاکرات هسته ای و موضوعات روز داخلی

  2. جایگاه افراد رای دهنده نسبت به حزب؛ خود را دموکرات یا جمهوری خواه می دانند. اینکه تقریبا سال به سال تعداد افرادی که خود را مقید به یک حزب می دانند رو به کاهش و افراد مستقل در حال افزایش است. این نمود واقعی از جامعه آمریکاست.

  3.  حتی می توان تفاوت را در میان افراد یک حزب از یک خانواده مشاهده می شود. یعنی در یک خانواده جمهورخواهی که از شمال بیاید با جمهوری خواهی که از جنوب بیاید متفاوت است.( مانند بوش پدر و بوش پسر، یکی از شمال و دیگری از جنوب ). همین مساله در دموکرات ها مشاهده می شود. دیدگاه های دموکرات اوباما و خانم کلینتون با هم متفاوت است.

  4. شخصیت نامزد: در انتخابات آمریکا فرد و شخصیتش نقش به سزایی دارد. هیچ کشور صنعتی به این اندازه متمرکز بر فرد نیست. از نحوه برخورد با افکار عمومی تا ظاهر و تیپ لباس که رای آوری دارد. شاید از این منظر برخی از نامزدها در شرایط مناسبی قرار ندارند.

  5. مسایل کلان مورد توجه مردم: مسایلی هستند که الزاما به روز نیستند اما در طی دهه ها برای مردم مهم است. هیچ موضوعی به اندازه اقتصاد ذهن مردم را مشغول نمی کند. حدود 60 درصد سنگینی رای مردم در حوزه اقتصاد است. البته همه جای دنیا همین مساله است و مساله بعدی امنیت است.

در حوزه سیاست خارجی به خصوص در قبال ایران، از دیدگاه هر دو حزب جمهوری خواه ودموکرات ایران یک کشور استراتژیک است. کاندیدایی وجود ندارد که بتواند بگوید ایران مهم نیست. البته نگاه ها و برخوردهایشان به مقوله ایران متفاوت بوده اما اهمیت ایران غیر قابل انکار است. از این رو مهم نیست چه کسی رئیس جمهور آینده آمریکا می شود چرا که رئیس جمهور آینده حتما یکی از دلمشغولی هایش ایران است. البته در 5 الی 6 دهه گذشته ایران به خاطر موقعیت ژئوپلتیک خود مورد توجه قدرت های بزرگ بوده است اما بعد از انقلاب ماهیت حاکمیت ایران وزن متفاوتی به آن داده است که البته از دید آمریکایی ها وزن مثبتی تلقی نمی شود. ما در دوران "در" برجام هستیم نه "پسا" برجام. با آمدن رئیس جمهور جدید به طور ابزاری و طبیعی هر آنچه که دموکرات ها انجام دادند احتمالا از سوی جمهوری خواهان انجام نخواهد شد؛ اگر فرض بگیریم که رئیس جمهور بعدی جمهوری خواه است. برخی از جمهوری خواهان اساسا دلیل مخالفتشان با توافق هسته ای به خاطر انتخابات و رای آوردن در آن نیست، بلکه مخالفت با ایران ابزار مناسبی است که هر نوع نزدیکی به ایران را می خواهد متوقف کند. جمهوری خواهان توافق هسته ای را تامین کننده منافع آمریکا نمی دانند. بسیاری در بین جمهوری خواهان این سوال را دارند که چرا آمریکا گلوی ایران را (با تحریم های یکجانبه) رها کرد. این ها کسانی هستند که باور دارند منافع آمریکا در منطقه با حضور تامین نمی شود و البته این افراد فقط در جمهوری خواهان هم نیستند بلکه در بین دموکرات ها نیز وجود دارند. خانم کلینتون جمله معروفی دارد که مربوط به بعد از حمله آمریکا به عراق است که گفته، چرا به ایران حمله نشد. با وجود همه این مسائل ما می دانیم که وقتی فردی در آمریکا رئیس جمهور می شود به یک سیستم می پیوندند و سیستم به مراتب جایگاه مهم تری نسبت به فرد دارد. حتی اگر تد کروز در آینده رئیس جمهور آمریکا می شد که گفته است توافق هسته ای را پاره می کند مطمئنا نمی تواند چنین کاری را بعد از انتخاب انجام دهد و برخی جمهوری خواهان نسبت به این نوع اظهاراتش هشدار دادند.

معتقدم از سوی آمریکا تلاش برای بر هم زدن توافق هسته ای در آینده بعید است چرا که توافق به نفع آنهاست و در کل، سیستم آمریکا به این توافق رسیده است و به راحتی نمی توان قبول کرد که آنها این توافق را کنار بگذارند، به ویژه آن که پنج قدرت دیگر هم در کنارشان هستند. از این رو فکر نمی کنم آمریکا استراتژی بر هم زدن توافق هسته ای را داشته باشد. مگر آن که طرف مقابل یعنی ایران دست به کار خاصی بزند که در افق پیش رو این مساله هم دیده نمی شود. در دوران اوباما نوع برخورد آمریکا با مقوله ایران متاثر از نحوه اندیشیدن شخص اوباما در مسائل بین المللی بوده است. البته معتقدم اوباما الزاما محصول اندیشه های فردی اش نیست بلکه بخشی از اندیشه هایش محصول تحولاتی است که در جهان رخ می دهد و برتری اوباما در این مساله این است که فهم بهتری را از این تحولات دارد. همگان می دانیم که اولویت اول و کلیدی برای قدرت های جهانی و منطقه ای تبیین نظام منطقه ای و بین المللی است و اگر بخواهیم سیاست قدرت های جهانی را فهم کنیم باید به این مساله بپردازیم که آنها چه نظامی را مد نظر دارند. اوباما معتقد است جهان در شرایط رقابتی است و نه تخاصم و در این شرایط یک قدرت نمی تواند هژمون باشد، بلکه می تواند صرفا شرایط را مدیریت کند.

تفاوت کلیدی این تفکر ما را به سمت بازی برد - برد و در مقابل آن بازی برد - باخت سوق می دهد و آمریکای اوباما با این تفکر با ایران مذاکره کرد و نگفت که برنامه هسته ای ایران باید صفر شود. این حداقل نگاه او بود و یا باید بگوییم غیر از این نمی توانست ببیند. اوباما حتی در مصاحبه ای که در مجله آتلانتیک منتشر شد به عربستان هشدار داد که جنگ سرد فایده ندارد بلکه صلح سرد خوب است و مبنای صلح سرد بازی برد - برد است. اوباما توانست با همین دیدگاه از تابوی کوبا و ویتنام که دو حادثه و رویداد عظیم در تاریخ آمریکا بوده اند عبور کند و باید به این رفتار آمریکا بیش از پیش توجه کنیم. بدون شک ملت ویتنام در جنگ با آمریکا هزینه هایی می پرداختند و متقابلا آمریکایی ها نیز در این مسیر هزینه زیادی پرداخت کردند اما اوباما با سفر به ویتنام و برداشتن تحریم ها نشان داد که تفکرش قائل به پذیرش بازیگران منطقه ای دیگر است اما این تفکر بر معامله از منظر قدرت حاکم است نه از منظر ضعف. تفکر اوباما قائل به آن است که باید بازیگران در سطوح پایین بازی خودشان را انجام بدهند. چاک هگل وزیر دفاع سابق آمریکا _ از جمله سناتورهایی که به همراه اوباما وارد عرصه قدرت شد- می گوید: در سفری به عراق در سال 2008 از اوباما پرسیدم که باید با اینجا (عراق) چه کار کرد؟ و اوباما پاسخ می دهد اینها (عراقی ها) جز این که خودشان باید بازی کنند کاری نمی شود کرد. آنها (عراقی ها) در یک دوران گذار تاریخی هستند و ما (آمریکا) تصادفا در این جا قرار گرفتیم و اگر دوران گذار آنها را فهم نکنیم ما هم به ستون بازنده ها می رویم. و حالا بعد از 8 سال در مصاحبه اش با مجله آتلانتیک می گوید خاورمیانه لغزنده است و باید در حاشیه اش ایستاد.

 سنگینی سیاست اوباما تا جایی است که سیستم آمریکا آن را پذیرفت و رئیس جمهور بعدی چه جمهوری خواه باشد و چه دموکرات با تغییراتی همین راه را ادامه خواهد داد. آمریکا در مسیر اجرای نقش مدیریتی خود در جهان قرار دارد. این در حالی است که در دنیا هم قدرتی که بتواند نقش فعلی آمریکا را زیر سوال ببرد وجود ندارد و از طرفی به نفع قدرت های دیگر هم نیست که بخواهند بازی دیگری انجام دهند. آنچه که در آمریکا اتفاقا افتاده و در آینده پیش روست برای ایران یک فرصت است. ما می توانیم با ادامه سیاست اوباما در آینده بر روی توانمندی های خود تمرکز کنیم و نظم منطقی که به منافع ما نزدیک است را در منطقه ایجاد کنیم. با همه این ها اگر بپرسید که آمریکا با سیاست اوباما موافق تفکر و ماهیت جمهوری اسلامی است؟ باید بگویم، خیر و اگر باز بپرسید آیا آمریکا خواستار نابودی سیستم سیاسی حاکم بر ایران است؟ باید بگویم، بله. با این تفاوت که آمریکا امروز معتقد است برای نابودی ایران و از بین بردن ماهیت و تفکر جمهوری اسلامی به طور مستقیم وارد نشود. آمریکایی ها ایران را به عنوان سرزمین مقوله مثبت اما به عنوان یک سیستم سیاسی نگاهی منفی دارند.

حال آیا گرایش ایران در آینده باید به سمت آمریکا باشد یا قدرت های منطقه ای از جمله ترکیه و عربستان؟ باید گفت اساسا مسائل ما منطقه ای است و باید با عربستان و ترکیه در منطقه هماهنگ باشیم نه لزوما آمریکا. امروز عربستان از تحولات رخ داده در منطقه شوکه شده است و از طرفی آمریکا هم به دلایل دیگر نقش قبلی را در حمایت از عربستان ایفا نمی کند از این رو عربستان دست به حرکاتی می زند که خارج از ظرفیت اش است. معتقدم باید وضعیت و موقعیت قدرت های منطقه ای را درک کرده و بیش از پیش به سمت آنها حرکت کنیم تا از حجم مشکلات منطقه بکاهیم. ایران از نظر دموکراسی از کشورهای منطقه جلوتر است و بلکه منظورم این بود که یک مرحله از نظر ساخت مدیریتی و در مقابسه با برخی یک مرحله تاریخی جلوتر هستیم. وقتی رفتار ایران در مقایسه با ترکیه و عربستان را می بینیم کاملا این موضوع قابل لمس است. در هر حال ایران توانسته است با گفت و گو با بزرگترین دشمنش به یک توافق برسد که نشان دهنده توان و ظرفیت ایران است.

سوال دیگری که پرسیده می شود این است که اگر آمریکا از منطقه خارج شود چه تبعاتی خواهد داشت؟ باید گفت: در نبود نقش مدیریتی آمریکا و ایجاد خلاء قدرت ممکن است قدرت های منطقه ای با توجه به تضاد منافع و ساختار پیچیده قومیتی و مذهبی به سمت جنگ و درگیری پیش بروند. روسیه از جمله قدرت هایی است که طی دو سال گذشته سعی کرد قدرت آمریکا و نقش آن را در سوریه نپذیرد، اما الان می گوید در سوریه با آمریکا همکاری می کند، چرا که امروز متوجه شده است حتی با قدرت نظامی نمی تواند مساله سوریه را حل کند.

منبع: دیپلماسی ایرانی

*متن سخنرانی در نشست بررسی انتخابات ریاست جمهوری 2016 آمریکا با تاکید بر ایران پسابرجام در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۲۸
اسفندیار خدایی