پایان نامه کارشناسی ارشد اسفندیار خدایی، دانشگاه تهران تابستان 1392
چین و آمریکا روابط
پیچیده و چندوجهی دارند. آنها از طرفی شریک تجاری هستند و برای منافع مشترک
اقتصادی و امنیتی همکاری میکنند و از طرف دیگر بر سر منافع اقتصادی و استراتژیک با هم رقابت میکنند و یا حتی مقابل هم میایستند. پس از ارجاع پرونده هستهای ایران به
شورای امنیت در سال 2006 و بخصوص در دوره اول ریاست جمهوری اوباما، فاکتور ایران
در صدر چالشهای بین چین و آمریکا قرار گرفت. آمریکا نگران برنامه هسته ای ایران
بود؛ زیرا چنانچه ایران به تکنولوژی هستهای ولو صلحآمیز دست مییافت توازن قوا
در منطقه به زیان آمریکا و متحدان آمریکا تغییر میکرد بعلاوه مطابق گفتمان غرب،
ایران هستهای یک تهدید امنیتی جدی محسوب میشد. چین خواستار حفظ منافع خود در
رابطه با ایران بود و هیچکدام از این نگرانیهای آمریکا را درباره برنامه هستهای
صلحآمیز ایران نداشت. بعلاوه وجود ایران قدرتمندی که هژمونی آمریکا بر منابع نفتی
خلیج فارس را به چالش میکشید، منافعی برای چین داشت لذا پکن با سیاستهای آمریکا
علیه ایران مخالفت میورزید. برخلاف جرج بوش، اوباما گزینه تهدید نظامی علیه ایران
را در حاشیه قرار داد و بر سیاست تحریم علیه ایران متمرکز شد. برای آنکه تحریمها
علیه ایران به نتیجه برسند دولت آمریکا نیازمند همکاری چین به عنوان اولین شریک
تجاری ایران بود. لذا دولت اوباما با اتخاذ سیاست معامله و فشار و یا چماق و هویچ
کوشید که به همکاری چین در تحریم ایران دست یابد. این پایاننامه در چارچوب نظری
نوواقعگرایی و نولیبرالیسم و با استفاده از روش اسنادی-آرشیوی و روش تحلیل گفتمان انتقادی میکوشد استراتژیهای
دولت اوباما برای جلب همکاری چین را مطالعه کند. به عنوان نتیجهگیری اگرچه سیاست چماق
و هویچ آمریکا علیه چین موجب شد که پکن روابط اقتصادی خود با تهران را محدود کند،
اما نمیتوان چین را بازنده این بازی دانست؛ زیرا سیاست جسورانه چین دستاوردهای
آمریکا را ناتمام و پرهزینه گرداند. مادامکه ایران در مقابل سیاستهای یکجانبه
آمریکا ایستادگی میکند، واشنگتن نمیتواند بر شرق آسیا و سیاست مهار چین متمرکز
شود و بعلاوه هژمونی آمریکا بر منابع نفتی
خلیج فارس کامل نمیگردد و آمریکا نمیتواند سلاح نفت را برای اعمال فشار بر چین و
عقبنشینی پکن در موارد مختلف بهکار ببرد.
متن کامل پایان نامه را از لینک زیر دانلود کنید
دریافت